کد مطلب:140516 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

اطلاع دادن ابن زیاد مخذول خبر شهادت حضرت سیدالشهداء
پس از آنكه عبیدالله زیاد سلطان مظلومان را شهید كرد و عیال و حرم او را بكوفه آورد بعد از آوردن به مجلس و توبیخ نمودن امر كرد آل الله را در خرابه جنب مسجد اعظم جای دادند و سر سرور شهیدان را در كوچه و بازار و اطراف قبائل طواف دادند و بعث البشایر الی النواحی و الامصار كالمدینة و الشام بعد از این واقعات ما سبق آن ولدالزنا خبر فتح و پژمرده قتل امام مظلوم را به اطراف و اكناف و بلاد و امصار فرستاد از جمله به مدینه خیرالانام كه وطن اصلی سید الشهداء علیه السلام بود و بشهر شام از برای یزید.

قال السید قال الراوی و كتب عبیدالله ابن زیاد الی یزید بن معاویة و اخبره بقتل الحسین و خبر اهل بیته.

مرحوم سید می فرماید: اولا ابن زیاد نامه به یزید نوشت بشارت كشته شدن حسین و خبر اسیری اهل بیت را تماما در آن درج كرد باین مضمون



نمی دانی چه بیدادی من بیدادگر كردم

چه ها در كربلا با عترت خیرالبشر كردم



گشودم دست كین بر خاندان مرتضی یكسر

به یكدم خاندانش را همه زیر و زبر كردم



چه مشگین خط جوانانی كه بی جرم و بی گنه كشتم

چه شیرین طفلكانی را یتیم بی پدر كردم



در اول تاختم خصمانه بر عباس و بر اكبر

به یكساعت حسین علیه السلام را بی برادر بی پسر كردم



پس آنگه تشنه لب كشتم حسین را با دو صد خواری

ز مرگش خواهرانش را همه خونین جگر كردم






به جسمش تاختم اسب و زدم بر خیمه اش آتش

بر او ظلم آنچه تو می خواستی من بیشتر كردم



غرض یك آتشی در كربلا افروختم ناگه

كه آفاق جهانرا از شرارش پر شرر كردم



چون نصرت یافتم با دشمن تو با دل خرم

چراغان این ولایت را از آن فتح و ظفر كردم



چون قاصد عبیدالله زیاد نامه را به یزید پلید رسانید یزید شقاوت آئین از شهادت امام حسین علیه السلام مسرور و شادمان گشت دل قساوت نهاد آن ظالم از كشته شدن امام ما راحت شد ساعتی در فكر فرو رفت و در نامه تأمل كرد و سرور قلبی و شادمانی باطنی خود را اظهار نمود فرای ان الأمر عظیم و الخطب جسیم و بدكار بزرگی واقع شده و امر عظیمی حادث گشته كه موجب پریشانی خاطر مسلمانان و باعث ملامت گبر و ترسایان خواهد شد و حكما در این امر وی را تقریع و توبیخ و تشنیع خواهند نمود فاظهر العبس و اقطاب الوجه بر حسب ظاهر عبوس كرده چین در ابرو آورد و صورت درهم كشید رو بحضار مجلس نموده گفت ان ابن مرجانه فعل كذا و كذا پسر مرجانه ملعون چنین و چنان كرده حسین بن علی علیه السلام را شهید كرده و عیال او را اسیر نموده من راضی به فعل او نبوده و نیستم و نگفته بودم حسین بن علی علیه السلام را بكشد و انما امرته بدفعه و طرده عن حدود الأسلامیة همین قدر باو گفتم حسین علیه السلام را از حدود و ثغور مسلمانان دور كند و نگذارد كه مردم را اغوا كند و لوای سلطنت برپا نماید او هم مثل یكی از مسلمانان سر بزیر باشد و كار بكار دولت و ملت نداشته باشد پسر مرجانه بی عقل چنین و چنان عجله و شتاب كرد و حسین علیه السلام را كشت و عیالش را اسیر كرده بكوفه آورده ففعل كل ذلك بسوء سریرته و ضعف رایه قبحه الله و ما صنع همه


اینكارها را ابن زیاد برای خباثت ذات و سوء رأی صفاتی كه دارد عمل نموده خدا قبیح كند روی او را با كارهایش هر چند برای تشیید سلطنت بدكاری نكرده اهل ادراك افعال او را تحسین می كنند لیكن من تقبیح می كنم پس برداشت نامه بابن زیاد نوشت كه ای پسر زیاد نامه بشارت آمیز و فرح انگیزت در خوشترین ساعتی بمن رسید باعث سرور قلب من و مزید اعتبار تو شد آفرین و هزار آفرین بر تو باد كه حق آل سفیان را ادا كردی و انتقام خون های ریخته ما را كشیدی و نسل علی علیه السلام را از صفحه زمین برداشتی چون نامه ی من بتو رسید مستعجلا رؤس قتلی و اساری را زود بشام فرست لئلا تقوم فی العراق فتنة چون عراق مقر شیعة علی است برخلاف شهر شام كه همه محب آل امیه اند یزید نوشت كه اسرا و سرها را روانه كن مبادا در بین راه اعراب به حمایت برآیند و آنچه خفت و خواریست در حق ایشان معمول دار

شعر



بگو به لشگر ما كای سپاه خون آشام

بر اهل بیت حسین از عراق تا در شام



بجان من كه دمی خوبی و وفا مكنید

بجز ستم نپسندید و جز جفا نكنید



ز كوفه تا به دمشق آب نانشان یكسر

دهید آب ز اشگ غذا ز خون جگر